چند روز پیش من و مامانم تصمیم گرفتیم بریم بگردیم .بعد از کمی راه رفتن مامانم متوجه شد که من تو راه رفتن می لنگم .از من پرسید :علی پسرم چرا می لنگی ؟ جواب دادم : آخه کفشم خراب شده و پامو خونی کرده .تصیمیم گرفتیم بریم کفش تعمیر کنیم اما کفاش گفت که قابل تعمیر نیست چون پاشنه کفش تو خوابوندی و فلز پشت پاشنه زده بیرون .تعجب می کنم که چه جوری راه می رفتی با این کفش .
مامانم گفت بیا بریم یک جفت کفش جدید برات بگیریم .چرا تا حالا نگفتی که کفشت خراب شده ؟
خلاصه ما رفتیم برای خرید کفش جدید که توی راه یک دفعه مامانم افتاد تو جوب و اگه دست من نگرفته بود با سر می خورد زمین .خلاصه یک کم کنار یک اسباب بازی فروشی ایستادیم تا مامانم کمی حالش بهتر شد و دوتای لنگ لنگان رفتیم تو یک کفش فروشی و این کفش جدید انتخاب کردم و خریدیم .