ماجرای کفش خریدن من و مامانم
چند روز پیش من و مامانم تصمیم گرفتیم بریم بگردیم .بعد از کمی راه رفتن مامانم متوجه شد که من تو راه رفتن می لنگم .از من پرسید :علی پسرم چرا می لنگی ؟ جواب دادم : آخه کفشم خراب شده و پامو خونی کرده .تصیمیم گرفتیم بریم کفش تعمیر کنیم اما کفاش گفت که قابل تعمیر نیست چون پاشنه کفش تو خوابوندی و فلز پشت پاشنه زده بیرون .تعجب می کنم که چه جوری راه می رفتی با این کفش .
مامانم گفت بیا بریم یک جفت کفش جدید برات بگیریم .چرا تا حالا نگفتی که کفشت خراب شده ؟
خلاصه ما رفتیم برای خرید کفش جدید که توی راه یک دفعه مامانم افتاد تو جوب و اگه دست من نگرفته بود با سر می خورد زمین .خلاصه یک کم کنار یک اسباب بازی فروشی ایستادیم تا مامانم کمی حالش بهتر شد و دوتای لنگ لنگان رفتیم تو یک کفش فروشی و این کفش جدید انتخاب کردم و خریدیم .
دانشمند کوچک ما
در۱۴مهر ماه سال ۸۳ با قدم گداشتن به دنیای زشتی ها و زیبایی ها زندگیمان را لبریز از شادی کردی . از همان اوان کودکی نسبت به هم سن و سالان خود دارای تفاوتهای زیبا و خاصی بودی . دارای ضریب هوشی بالا و قدرت تفکر و تحلیل فوق العاده ای بودی .هیچ شب بدون قصه های کودکانه نمی خوابیدی .گاه کتابهای داستان کودکان را برایت می خواندم و گاه قصه های قدیمی سینه به سینه گشته را و گاه نیز داستانهای جذاب و زیبایی از شاهنامه فردوسی و گاه داستانهایی از روایات قرآنی .آنچنانکه در سن ۳ سالگی روزی از من پرسیدی : مگه نگفتی خدا اول حضرت آدم و بعد حوا را آفرید .گفتم :بله گفتی : پس با این حساب همه ما بچه های این دونفریم؟ گفتم :بله گفتی : پس همه آدما با هم خواهر و برادرند ؟ گفتم : آره گفتی : پس جطوری خواهر برادرا با هم ازدواج کردند ...
درست یادم میآد همون روز یک سؤال دیگه هم پرسیدی : بابا مگه نگفتی زمین مثل یک سیب گرده و مدام دور خودش می چرخه ؟ گفتم : آره . گفتی : وقتی دریا ها پایین قرار می گیرن چطور میشه که آباشون نمیریزه ؟ ....
همیشه تو مهد کودک از جملات پر معنا و بسیار بالاتر از سن خودت استفاده می کردی تا جاییکه مربیان و مسؤل مهد می گفتنددامنه لغات علی بسیار بالاتر از یک بچه ۱۰ تا ۱۲ ساله است . به شعبده بازی و شعر ومطالعه علاقه وافری داشتی و بیش از ۲۰۰ جلد کتاب تا قبل از شروع تحصیلات دبستان داشتی که برایت خوانده بودم و تو خط به خط حفظ بودی و گاه چون فرد با سوادی برای دیگر بچه ها می خواندی .
در سن ۴ سالگی تعداد زیادی لغت انگلیسی حفظ داشتی از جمله نام تمامی حیوانات (حتی برخی انواع دایناسورها ) و میوه ها .
در سن ۵ سالگی علاقه زیادی به آزمایشات علمی و زندگی انواع حیوانات داشتی و به محض اینکه قدم به مدرسه گذاشتی خیلی زود توانایی خواندن پیدا کرده و شروع به خواندن کتابهایی کردی که دارای هیچ گونه تصویری نبود و مربوط به سنین بالاتر بودند .
همیشه از خوردن برخی میوه ها و غذاها امتناع می کردی اما هر بار که به اصرار من امتحانشان می کردی بعد می گفتی بابا چه ضرری کردم که تا الان نخورده بودم .
علی و بع بعی
اولین روزی که با پسر گلم رفتیم کنگ و با کلی استرس سعی کرد بهش علف بده من که کلی ترسیده بودم اما علی نه .
به نی نی پیج خوش آمدید
به Nini Page خوش آمدید.
امیدواریم بتوانیم خدمات مطلوب و مورد نظر شما را ارائه کنیم.
ما را از نظرات خود آگاه کنید.
روابط عمومی نی نی پیج
این بلاگ در روز جمعه 15 آذر 1392 ایجاد شد.
می توانید نوشته و عکس و فیلم های مربوط به کودک خود را در این بلاگ منتشر نمائید.
اگر نیاز به راهنمائی دارید روی لینک های زیر کلیک کنید:
- راهنمای انتشار مطلب در وبلاگ
- راهنمای کم کردن حجم و اندازه عکس
- چگونه از کودک خود فیلم بگیریم و در سایت منتشر کنیم؟
- مرکز دانلود نرم افزارهای مورد نیاز